” #چشم_کبوتر ”
بیا روبرویم نشین، نازنین
که درد دل مانده افشا کنم
بخوانم غزلهای ناگفته را
و مشت دلم را کمی وا کنم
****
بگویم کجای دلم بوده ای
هنوزم گل مریم نازمی
به گلدان قلب ترک خورده ام
تو زیباترین قللک رازمی
****
نگو سینه ات ازدحامش پر است
ز هرم جگر سوز نابودنم
نگو قلب تو جای من بود و نیست
برایت مهم نیست این بودنم
****
نشین تا بگویم چها می کشم
ز نقاشی راز اخمانه ات
تکاند تب بید مجنون تو
تمام مرا روی آن شانه ات
****
نبودی ببینی قفس گشته ام
به قاب نفسهای افسرده ام
بلا می زند چوب حراج غم
به بالابر ِ برگ پژمرده ام
****
به بالای سرو نگاهت نشد
نسیم گریزپای چشمت شوم
شروعی به بی انتهای جنون
به مژگان بالای چشمت شوم
****
پریشان نما زلف گیسوی تار
که تا شب کند کم ز دیجور خود
و صبح را بخواند به مهمانیش
بکاهد ز قد ره دور خود
****
به برگ صنوبرنوشتم تورا
که شبنم حسادت کند بیشتر
چو دیوانه شد قلب شلاقیم
حضورت خیانت کند بیشتر!
****
بگو رمز قفل غرور تو چيست؟
سحر را به پايت بريزم بس است؟
اگر اين گره باز هم تب كند
زدست تنفس گريزم بس است؟
****
پرو بال من دفتري زخمي است
به چشم كبوتر كشيدم تورا
از اين گوشه بام خلوت نشين
چرا هر چه گشتم نديدم تورا
****
چرا باورت نيست شيداي يم؟
بگو تا برايت پريشان شوم
بپاشي به شعرم اگر خنده ات
به نام قشنگت غزلخوان شوم
****
مرا وصله جور نازت نما
و چون واژه اي بر لبت زنده كن
به لبخند صبحت بنوشان مرا
و يا كشته اي پاي آن خنده كن
****
شبی کنج نور تو مهمان شوم
که شاید به رویای شیرین روم
اگر تیشه ای مانده بر بیستون
ز کوه غرور تو گلچین شوم
****
اگر از سرم وا شوي مرده ام
به روي تلنباري شانه ام
به حبس ابد مي كشاني مرا
لب تخت چوبي كا شانه ام
****
مرا برف بازی تو خسته کرد
در این سوز سرمای یلداییت
هوس کرده ام سرخی آتشی
ز گـــــرمای جاندار لالاییت
****
شبي از حضورت جدا یم کنی
چو آوازلب بسته راهي شوم
نباشد مـــــرا آشياني دگر
و با کفتری سوی چاهي شوم
****
چو شعر نظامی شیرین سخن
نشین تا که افسانه ام پر شود
کمی مانده تا خط پایان عشق
سلام ته نامه ام پر شود
****
بمان تا بخوانند مردان شهر
کشیدم تو را روی پیشانی ام
اگر هم بشوید تو را زمزمي
به نامت کنم قلب بارانی ام
****
نشین تا ببافم تو را نصف شب
به زلف دوبیتی چشمان خود
ز تلمیح زیبای لبهای تو
شوم فایزی کنج دیوان خود
****
نشین فعل دل را بصرفیم کمی
که خندد به غمهای تشویش خود
به ماضی نقلی زخم سه تار
زنیم چنگ با ساز دلریش خود
****
نشین، شعر ارکیده ام غنچه داد
به یمن قدمهای سبز تنت
و نیلوفر کلبه ام دم گرفت
ز باریدن سرکش سوسنت
****
مرا روی چشمان نازت بکش
به بیتوته چشم بــــارانی ام
تو مست از شرابیي ِ زمزم شوی
و من زائــر دشت عرفانی ام
****
شوم کهنه در شعر تو من اگر
و يا روي خط موازي نو
نشيند غمي پابه پاي دلم
شكسته شوم از نگاه هاي تو
****
مبادا مرا از سرت وا كني
كه وا مي شوم از تمام غزل
به شوري كه دارد نوای تورا
ببندم كه گويم سلام غزل
****
دگــــــر حسرت آرزوهاي سرد
بس است، پلك “باراني ام” را ببين
و اينجا لب چشمه خشك عشق
قنات فـــــراواني ام را ببين….

1392 مشهد/ #میرسلیمانی بافقی/

اينو دوست داشتم رو صحن سقاخونه زمزمه كنم ولي نشد…

برچسب ها :

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *