مرا رها کن از این بندهای تکراری
زهرچه بوده وهستندهای تکراری

گشا دری تو به سویم که سخت بیزارم
ازاین اسارت و همبندهای تکراری

به کنج خلوت خود بر ، که سخت بیزارم
ازاین جماعت خرسندهای تکراری

مرا به گریه ای از جنس نور دعوت کن
که پس زنم همه لبخندهای تکراری

گره بزن به نگاهم، نگاه شیرینت
که بگسلم همه پیوندهای تکراری

بهارمن و شو و نگذار یخ زنم دیگر
زسوزبهمن و اسفندهای تکراری

نگو که اخر این راه ، باتو بن بست است
پراست گوشم از این پندهای تکراری

مراقسم به جدایی مده که می دانی
شکسته ام همه سوگندهای تکراری

دسیسه کرده فلک ، تا جدا کند مارا
به زور خدعه و ترفندهای تکراری

گمان کنم که نداند، چقدر محتاجم
به بوسه ها و شکرقندهای تکراری

بیا دوباره دلم را به “عشق” احیا کن
که مرده زین همه دلبندهای تکراری…

 

برچسب ها : ,
  1. ابراهیم

    سلام.. عالی.. منظور از بگسلم چیه.. عایا گسستن؟

  2. پناهی

    قشنگ و زیباست ب دلمان نشست،موفق باشید

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *