درمان من از درد به یک کهنه شراب است
با نوش اناالحق که جز آن دام و سراب است

با ناز نگاری به سحر میکده پور نور
نوشی زلب یار که این قول شباب است

در خلوت دلدار نباید که دمی خفت
آنجا همه مستی سخن از ساز و رباب است

بر تارک اعلی دگر از هوش دمی نیست
دیوانه سماعیست تو گو جمله صواب است

رقصان همه بر عرش به لب جام پر از گنج
شادان چو رضا مست که این مزد شراب است

محمد رضا کارگران بافقی – پاییز ۹۶

برچسب ها : ,

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *