* کدخدای ده بالایی*

در ده بالایی ,, پشت کوهای بلند;

عده ای چشمه به روی ده ما می بندند….

و ندارم شکی,, که به خوش باوری مردم ما میخندند….

این طرف در ده ما,, بر سر کرت پیازی دعواست…

غافل از آن که نباشد چون آب,,
کرتشان میخشکد,, حاصلش میگندد….

در ده بالایی
کدخداییست که با اهل سیاست جور است..
سرخوش از قدرت و زین شوکت خود مغرور است..
او وجب کرده همه ریشِ رجالِ دهِ ما…
زین همه سادگیِ مردم ما , مسرور است..

کدخداشان دیریست,,

دهِ ما را قصبی ملکِ خود انگاشته است..
قوم خود برتر و مارا, گله پنداشته است…
نرم و آرام و به لبخند بچاپد دهِ ما
این طرف تفرقه در مردمِ ما کاشته است…

کدخداشان شاید,
با خودش میگوید:
حیف از این باغ پر از برکت و آن برزگران!!
لایقش نیست چنین رعیتِ در خوابِ گران…
لایقِ باغ چنین تحفه فقط مردم ماست!!!
خوشه ای ریخت در این بین, برای دگران….
*
در ده بالایی,, پشت کوهای بلند,,

چشمه ها را پیِ هم بر دهِ ما میبندند..
و به درماندگی مردم ما میخندند

این طرف در ده ما :
بر سرکرت پیازی دعواست…..

(محمدعلی دهستانی بافقی)

برچسب ها : ,
  1. panahi

    خیلی جالب و زیباست
    موفق باشید

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *