یکی امضاء کرده بررسی کنند، دیگری دوباره از روی محکم کاری بررسی کرده و امضاء داده دوباره بررسی کنند، یکی نمی رسد و سرش شلوغ کارهای ملی است، از بهاباد یک نفر گفت فلانی برای سه چاهون سوتی داده و ما می گوییم بهتر است سوتی اش را برای مهدی آباد بافق هم پاک کند، پرونده ای که معلوم نشد کجا رسید و نتیجه اش چه شد و وکیلی که گاهی برای سنگ آهن می نویسد گاهی پیام تبریک می دهد، دیگرانی که بدعهدی کردند و دوباره و چند باره به زور کی رفتند پای مذاکره ای که قبل تر چند بار کلاه سرشان رفته بود تا روی پایشان آمده بود. و در پایان کار هم دوباره رد پای یک بومی دیگر و امضایی دیگر.
همه را از اول تا آخر خودمان کردیم بعد می گوییم مافیای تقسیمات و معادن!! وطن تنها میراثی است که نمی توان آن را خرج کرد، هدیه داد یا فروخت و علاقه ای در دنیا شدیدتر از عشق به وطن نیست. هیچکدامتان را فراموش نمی کنیم. اما برای برخی سیاسیون مرکز نشین باید بگوئیم نمی گذاریم کارتان را به پایان برسانید و به این تخلفات ادامه دهید.
برای برخی سیاسیون و برخی مردم اردکان و این پیج اردکانی باید این داستان را تعریف کرد: “می‌گویند روزی ملانصرالدین برای خرید نان به نانوایی رفت و چون صف نانوایی شلوغ بود، فکری به ذهنش رسید و اعلام کرد که در کوچه بالایی آش نذری می‌دهند مردم برای گرفتن آش نذری ، صف نان را رها کردند و به سوی آدرس غلط روان شدند هنگامی که همه رفتند، ملا در یک لحظه پیش خود فکر کرد، نکند واقعا دارند آش نذری می دهند و ما اینجا بی‌نصیب بمانیم، به همین دلیل بدون این که نان بخرد، خود نیز به دنبال مردم به سوی محل خیالی برای گرفتن آش راهی شد!”

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *