یه روز تو حال و هوای قبل از آغاز سوت رسمی انتخابات با خودم گفتم برم یه جا که دلم وابشه یعنی برم یه جا که روحیه ام عوض بشه .گفتم بزار این بار برم سمت سرای رحمت .
با یه دسته گل وارد شدم همون لحظه که وارد شدم صدای سروصدای زیادی میومد دیدم که این جا تصوری که من داشتم نیست اخه فک میکردم اینجا خانه سالمندان هست ولی دوتا سالمند بیشتر نداشت .
اینجا محل سرپرستی از فرزندان معلول و ناتوان جسمی و ذهنی بود
واقعا شوکه شدم به همه قسمت ها سرزدم و یه لحظه بی اختیار گریستم خداروشکر کردم .به قول دوستی من و شما با اون عزیزان ناتوان جسمی و ذهنی فاصله مون یه دونه کروموزوم بود یه دونه فقط.
تو این فضا یک کلمه برام جذاب بود کلمه ای که عزیزانی که تو این مرکز نگهداری میشدند از جون و دل صدا میزدند
“مامان”
وقتی میگفتن مامان من میدیدم که چقدر پرسنل محترم و صبور سرای رحمت به خواسته این عزیزان جواب میدادند.
واقعا من معنای عشق و دوست داشتن را اونجا دیدم .”مامان”های واقعی اونها بودند و عاشقانه های واقعی اونجا رقم میخورد .
جاداره از سرکار خانم حیدری و بقیه پرسنل محترم اونجا به خاطر صبوری و عشق بالاشون خسته نباشید بگم .
در ضمن یه خواهش دارم از شهروندهای محترم اگه میتونید هر چقدر که از دستتون برمیاد برای رفاه حال بچه های آسایشگاه کمک کنید این پاداش سلامتی ماهاست که خدا بهمون ارزانی داشته .
یا حداقل یه سر به اونجا بزنیم شاید یکم قدر سلامتی را بیشتر بدونیم و یکم به خودمون بیایم .
بچه های سرای رحمت منتظر ما هستند .

حجت فتاحی عضو شورای سردبیری عصر بافق

برچسب ها :

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *