باز یه صبحِ تازه اومد، کَل بیرون زده ز خونه،،
با یه مُشتی کاه تو دستش، تا کجا بشه روونه!!!

صبح به صبح می ریزه کاه رو، آخه کَل همراهِ بادِ،،
هر طرف کاهها رو باد برد، میره اون طرف پیاده

کَل نه شاخص داره هرگز، نه به اصلی پایِبنده،
دلقکی زبون و خواره، که به عاقلا میخنده.

هرجا آشه کل فراشه، هرجا نونه کل مهمونه،،
کل نماد آدمای، دو رو و پست و زبونه

کل نه انصافِ تو کارش، نه خدا هرگزِ یارش،،
مونده در حسرت مقصد، همیشه کج بوده بارش..

زیرِ هر بیرقی بالاست، کل همیشه سینه چاکه،
تا هوا رو پس ببینه، یه گوشه سرش تو لاکه.

هرجا پوله، کل مسئوله،، هرجا چربه، کل تو کارِ،
هرجا دردِ کل تو خوابه، هرجا کارِ کل بیمارِ..

کل فقط به فکر خویشه، گرگه و تو رختِ میشه،
کل یه خودخواهه که هرگز، معرفت، سرش نمیشه..

کاشکی هیچوقت ما با این کل، اهلِ یک محل نباشیم،
یا خدا نخواسته روزی، خودمون یه “کَل” نباشیم…

محمدعلی دهستانی مدیر مسوول عصر بافق

برچسب ها :

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *