یکی از روزها در چند سال گذشته با پدرمان صحبت می کردیم از یکی از #مدیران تعریف می کرد که چطور زمان #جنگ مجروح شده بوده و اینکه امکان حرکت نداشته است و به افرادی که در راه این مدیر سنگ اندازی می کردند می گفت که شماها آن زمان کجا بودید؟ اما چرا این روزها حرفهای مردم حکایت از چیز دیگری دارد؟
یک انسان چطور از #اوج به #قهقرا می رود آن هم فقط طی چند سال، اوج و قهقرایی که از دید هر کسی با هم متفاوت است، اما برای شناسایی مسیر و دید درست باید همواره مردم را ملاک قرار داد تا اصل گم نشود. مردم، منافع مردم، عشق و عرق به #سرزمین یا همان #مادر و سعی در حفظ عزت نفس همشهریان و جلوگیری از لکه دار شدن غرور آنان؛ اما برخی این روزها چه #هیولاهایی شده اند؟!
برای برخی مدیران حتی نظام و انقلاب پشیزی ارزش ندارد، به جای پست و مقام و پول و شهرت، حرف و نظر مردم از آب دهان بز هم برایشان کم ارزشتر است، اصلا هر که هر چه می خواهد بگوید و هر بلایی بر سر اعتماد مردم و اعتقادات آنها که خواست بیاید، من لجبازم یا مجبورم؟! من مهره ام یا مافیا؟! نهایت این داستان کجاست؟! خدا می داند ولی باید به این قبیل مدیران گفت این ره که تو می روی به ترکستان است.
نمی دانیم که در چله دوم انقلاب چه کسی باید حافظ دستاوردهای آن باشد، برخی مسئولان بافق بیانیه گام دوم رهبر معظم انقلاب را حتی یکبار خوانده اند؟! تعجب بیشتر از آنهایی است که در بسیاری مسائل هر چند که خودشان درگیر نیستند اما به خوبی همراهی می کنند و پوشش می دهند، اینقدر ساده لوح و حقیر هستند که فکر می کنند مردم مسائل را درک و تجزیه و تحلیل نمی کنند و این امر بیشتر به خاطر فاصله بین آنها و مردم است که طی سالها اتفاق افتاده، اساسا وقتی همه با هم و یا اکثرا با هم در حفظ منافع با هر خلط و کثافت و خبطی مشترک شدند می شوند #مافیا، همان مافیایی که اگر بخواهی پیگیری کنی به هر جا بروی و قدم در هر جایی بگذاری، حتما روی دمش خواهی بود.
با انجام برخی کارها توسط بعضی مدیران بود که گند زدیم به اعتقادات مردم، گند زدیم به هر چی امیدی به اصلاحه و گند زدیم به هر چی آینده ای هست؛ لجبازی، دل و قلوه بازی با بیت المال و حق الناس، تقسیم غنایم یا همدیگر رو کامل سازی؛ سیاهی لشکر، لیس زدن استخوانهای پرت شده، دم تکان دادنهای مشمئز کننده، دنباله روی و حرف شنوی، حراج عزت نفس؛ چشمها روی هم، خواب خواب خواب، حافظان منافع، نخود سیاه کیلویی چند، در کل جملگی عروسکهای چوبی خیمه شب بازی؛ عروسکهای بی مغز چوبی با بندهایی به دستها و پاها و فقط برای خیمه شب بازی، هزیز ذلت، اوضاع اسفناک رقت آور، پایان راهی نامعلوم…
عضو شورای سردبیری عصر بافق

برچسب ها : ,

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *