برخی حرف ها، نوشتن ها و یادآوری ها صرفاً برای باقی ماندن در ذهن تاریخ است، برای آن که باید نوشته شود تا روزی روزگاری اگر کاشف به عمل آمد که در گذشته و دیروز چه رخ داده که امروز به چنین روزگاری گرفتار آمده ایم!؟ خیلی هم دست هایمان خالی از جواب نباشد.
طی هفته ی گذشته دو بار به ابرکوه رفتم، رخوت و سکون و محرومیت از سر و روی ابرکوه می بارد! حالا دیگر ابرکوهی ها پذیرفته اند که باید حالا حالاها تاوان استاندار شدن فلاح_زاده را بپردازند! نه این که خدای ناکرده فلاح زاده استاندار بدی بوده! نه! دست بر قضا از استاندارانی است که کارنامه اش قطعا قابل تأمل و بررسی خواهد بود اما این تاوان این روزها بر گُرده ی ابرکوهی ها بدجوری سنگینی می کند.
داور یزدی در بازی فوتبال سالنی آفساید گرفت!
می خندید! خیلی تلخ، گفتم چرا می گویید یزدی ها هوای ابرکوهی ها را ندارند؟! گفت وقتی داور یزدی در یک بازی فوتبال سالنی آفساید گرفت تازه فهمیدم چقدر تنهاییم! گفتم: خب اشتباه کرده این که دلیل نمی شود! گفت اشتباه داریم تا اشتباه! این کینه ورزی بود نه اشتباه!
ادامه می دهد: به مردم ابرکوه چه ارتباطی دارد که روزگاری یک ابرکوهی استاندار یزد بوده! به مردم این منطقه چه ارتباطی دارد که برخی مورد پسند او نبوده اند! اصلاً به مردم ابرکوه چه ارتباطی دارد که فلانی سه سال هیچ پستی نداشته! حالا که فلاح زاده رفته ما باید پاسخگوی آن سال ها باشیم؟!
خنده اش لرزه بر اندامم می اندازد! یاد ترکتازی های نماینده اردکان می افتم، یاد قهقهه ی قدرتمندانه اش! می لرزم که نکند فردای اردکان به سان امروز ابرکوه باشد و وقتی به بقیه استان نگاه می کنم تازه یادم می آید که اگر فردای اردکان قرار است شبیه امروز ابرکوه باشد پس من فردای یزد را در امروز کدام شهرستان جست و جو کنم؟ خاتم یا بهاباد؟!
حرف هایی که شنیدم، مناظری که دیدم، خلأهایی که ایجاد شده و ذهنیتی که رو به نابودی و ناامیدی گام بر می دارد همه محصول یک سویه نگری ها است، محصول همان توسعه ی نامتوازن و بدون انجام آمایش های سرزمینی! هجوم صنعت به سمت برخی جای ها، خالی شدن بسیاری از روستاها از سکنه، بی آبی؟ اشتغال هایی کاذب و… این ها نگران کننده است.
برای خوشآیند این و بدآیند آن نمی نویسم، از سر کینه و عداوت و دشمنی هم نمی نویسم، احساس می کنم برخی حرف ها را تا دیر نشده باید گفت باید نوشت؛ فرقی نمی کند برای منِ نویسنده این مطلب در مرزهای جغرافیایی اردکان باشد یا بهاباد یا هرکجای دیگر فقط آن چه دیدم ترسناک بود، وحشت آفرین!
اردکان و اردکانی خیلی زود خواهد فهمید که باید بازگردد به اصل خویش، به گردشگری، به پسته و صنایع دستی، به اصالتی که بدان می بالیده است به همان یونان کوچکی که قرن ها از آن پاسداری کرده است.
اردکان و اردکانی خیلی زود خواهد فهمید برخی رفتارها که شخصی است اگرچه ربطی به تمامی مردم اردکان ندارد اما تاوانش را در آینده ای نه چندان دور خود آن ها به تنهایی و در غیاب آقای نماینده باید بپردازند و…
نیاورد خداوند آن روزگاری که گردشگران از اقصی نقاط ایران زمین بیایند از ویرانه های یزد و اردکان و بافق و دیگر جای ها دیدن کنند که اگر از«منیّت» و«خودخواهی» فاصله نگیریم این مسئله و رخ دادن آن خیلی دور و دیر نیست.
اردکانی ها خوش شان بیاید یا نه، ابرکوهی ها ناراحت بشوند یا نه! خیلی فرقی ندارد اما من فردای اردکان را در امروز ابرکوه دیدم/والسلام
پ.ن: بسیاری از مسائل دردناک را به حرمت مردمی که میهمان سفره های گاه خالی آن ها بودم! ناگفته باقی می گذارم از رواج گرفتن خیلی چیزها نمی نویسم از نبودن ها چیزی نمی گویم از لجاجت ها سخنی به میان نمی آورم اما در مقابل آن چه دیده ام اگر بر سرِ تک تکِ مسئولان فعلی و قبلی استان فریاد هم بزنم حق دارم اما به حرمت مردمی که مهربانانه پذیرایم شدند امروز سکوت می کنم شاید فرداهایی از راه رسید که بتوان بی لکنت خیلی از حقایق را گفت و به تصویر کشید اما فعلاً به همین مقدار بسنده می کنم.

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *