بازی ایران ـ پرتغال خیلی از مسائل را به اثبات رسانید از جمله این که مرزهای جغرافیایی برابر تعهد و وجدان کاری، بسیار حقیر هستند! به نظر شما اگر تابش پرتغالی بود و سرمربی ایران؛ چندگل از شخص رونالدو دریافت می کردیم؟!
✍رضابردستانی
فوتبال، عین زندگی است؛ با فراز و فرودهایی عجیب. غم و شادی هایی توأمان و برد و باخت هایی گاه ویران کننده. فوتبال شاید شبیه ترین ورزش به زندگی باشد خاصه آن جا که وارد ابعاد حرفه ای خود می شود. جام جهانی به عنوان ویترین فوتبال جهان ـ حتی اگر هلند و ایتالیا را نداشته باشد ـ پر از شگفتی است.
جدال ایران ـ پرتغال، برای ایرانیان رؤیایی ترین بازی جام جهانی بود. بیشتر از 100 دقیقه تلاش، اوج و فرودهایی عجیب و غریب و در نهایت؛ حذف ایران از جام جهانی. کاری به حوادث داخل زمین نداریم که 11 ایرانی از جان مایه گذاشتند برای پیروزی که طبیعی ترین رفتار ممکن به نمایش درآمد و اما خارج از زمین بازی.
بیرون زمین کی روش پرتغالی(با ملیتی دوگانه موزامبیکی ـ پرتغالی) چشم در چشم شاگردان دیروز خود، از تمام دانش خود برای شکست دادن آن ها بهره برد، شکستی که اگر رخ داده بود به قیمت حذف پرتغالی ها از جام جهانی تمام می شد اما کی روش یک مربی حرفه ای است و تنها یک هدف را دنبال می کرد؛ انجام کاری که پذیرفته و بابت آن حقوق دریافت می کند به احسن وجه.
شکست دادن پرتغال افتخار بزرگی نصیب کی روش می کرد اما چهره و نام او برای پرتغالی ها مساوی بود با تنفر ابدی و اما ایرانی ها بی آن که به ملیت و نگاه پرتغالی ها به کی روش توجه کنند او را تا حدود پرستش در اذهان زنده نگاه می داشتند. برای کی روش کدام یک از درجه اهمیت بالاتری برخوردار بود؟ تنفر هموطنان یا پرستش ایرانی ها؟! پاسخ یک کلمه بیشتر نیست؛هیچکدام! کی روش به موفقیت ورای مرزها می اندیشید، او فوتبال را فوتبال می داند نه بیش و نه کم! در این باره بسیار می توان نوشت اما…
کمی این طرف تر!
در یک کش و قوس سیاسی، 20 سال قبل دو پدیده در ایران و یزد ظهور می کنند، اصلاح طلبان در ایران، تابش در یزد. تابش که پیشتر هم نوشته بودم نه نابغه بود و نه نخبه سیاسی به لطف یک وابستگی خانوادگی وارد عرصه سیاست می شود. به جای بزرگی و متانت و سیاست ورزی، روز به روز مغرورتر و خودرأی تر و سیاسی کارتر از روز قبل می شود. همه ی ایران او را می شناسند اما نه به عنوان یک مهره کارآمد و با تجربه که به عنوان پسرخواهرسیدمحمدخاتمی(چیزی که در پیدا و پنهان او را رنج می دهد حتی اگر 5 دوره نمایندگی او به عدد 10 برسد) و او که می داند به واسطه ی تابش بودن هیچ برتری و احترامی کسب نخواهد کرد؛ با دست گذاشتن بر همین یک ویژگی وارد بازی های پیچیده ی پارلمانی می شود. کم کم بازی های پارلمانی را که نزد استادانی خبره یاد گرفته است، با بازی های سیاسی در سطح استان گره می زند.
یک روز برای دخالت در انتخاب استاندار و روز دیگر برای تأثیرگذاشتن در انتصاب مدیران کل لباس رزم می پوشد. او چانه زنی هایش را در راهروهای مجلس زیر دست امثال باهنر و مصباحی مقدم که دست برقضا اصولگرا هستند می آموزد و حاصل آن چانه زنی ها در استان بی پناهی به نام یزد به میوه تبدیل می کند. او حالا نفر اول یزد است در تصمیم گیری ها، جا به جایی ها، عزل و نصب ها و یک استان اسیر تفکرات محله گرایانه ی او! دقیقا تفکرات محله گرایانه، تفکراتی که اردکانی ها به خوبی با آن آشنا هستند و از آن زخم ها نوش جان کرده اند.
این روزها اگرچه تابش چهره ای است کشوری اما همین چهره ی به ظاهر کشوری بدون پشتوانه ی مردمی در اردکان 80-70 هزارنفری تنها به مدد یک سبد رأی مشخص از یک منطقه ی خاص! برای تمام استان 1 میلیون 200 هزارنفری و اردکان حالا دیگر 100هزارنفری تصمیم می گیرد؛ تصمیماتی گاه به غایت سیاه که در شب بازی ایران ـ پرتغال ناگهان این سؤال در ذهنم پرورده شد که اگر تابش پرتغالی بود و سرمربی ایران و رونالدو یکی از هم محله ای های او در تیم حریف! ایران تنها از شخص رونالدو چند گل دریافت می کرد؟
پاسخ این سؤال را اردکانی ها با سفرهایی کوتاه به بافق، بهاباد، خاتم، ابرکوه، تفت ندوشن و دیگر جای های می توانند به چشم ببینند، پاسخ این سؤال را در فضای اجتماعی اردکان ملموس تر می توان دید. این همان نتیجه ی عملی سپردن انتخاب تیم مدیریتی استان یزد به تابش است.
https://t.me/rezabardestanii/9241
https://t.me/rezabardestanii

برچسب ها : ,

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *