نیمه شعبان سال گذشته برای مراسم ازدواج اشنایی دعوت شده بودم.
طایفه داماد همه اهل تهران و شهرهای بزرگ بودند.با خانواده داماد رفاقت چندین ساله ای داشتم و بهمین خاطر با اقوامشان اشنا بودم.
روز عروسی برای کاری به کوچه خانواده داماد که در محله ما بودند سری زدم. منزلشان شلوغ شده بود. چند ماشین اسکورتی با راننده های متشخص در کوچه بودند. من پی به آمدن جناب … بردم.
میهمانان در تالار مشغول صحبت بودند، انهایی که میهمان ویژه را میشناختند برای ابراز ارادت پیش ایشان می رفتند، اما برای خیلیها ناشناس بودند. شام عروسی که تمام شد، ماشین عروس درب تالار با گلهای تزئین شده منتظر امدن عروس و داماد بود. پس از سوار شدن عروس و داماد حرکت کرد که مابقی میهمانان و محافظان نیز حرکت کردند.
چیزی نگذشت که ناگهان موتورسواران که سن کمی هم داشتند با ترقه و اسپری در دست بطرف ماشین عروس امدند و از میان ماشینها با سرعت زیاد به حرکات مارپیچی خود ادامه دادند. بعضی از انها شروع به کندن گلهای تزئینی کردند. یکی از انها وقتی به جلوی ماشین اقای … امد نگاهی کرد و گفت حاجی کجا ! و ترقه ای انداخت و یکی دیگر با اسپری به شیشه های ماشین … . ناگهان دو تا از ماشینهای اسکورتی بدنبال موتوری و بقیه موتورسوران نیز بدنبال ماشین حرکت کردند. با دیدن این صحنه خیلی متاسف شدم. پیش خود گفتم که اگر مسئول را می شناختند هرگز نزدیک ماشین نمی شدند. بعد از چند دقیقه محافظان موتورسواران را گرفته بودند که با وساطت جناب …. انها را ازاد کردند. ولی بنده هنوز احساس شرمندگی می کردم بخاطر موتور سواران و عملی که انجام داده بودند!
و پیش خود می گفتم تا کی باید در مراسم عروسی شاهد این نوجوانان موتور سوار باشیم !

محمود حاجی محمدی

  1. ناشناس

    سال گذشته در خیابان شیخ محمدتقی خانم بارداری سوار ماشین در حال توقف بود که موتورسواری ترقه ای را نزدیک ایشان رها می کند و در اثر صدای ان خانم باردار دچار ترس شده و ….
    وقتی به بیمارستان مراجعه می کنند متوجه می شوند که نوزاد در شکم مادر دیگر حرکتی ندارد …ی

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *