بنام خداوند جان وخرد
پیشترها نوشته بودم که دارالشجاعه بافق در توسعه علمی و فرهنگی دارای پیشینه پایدار و سترگی است و در بهره مندی از نرم افزارهای روز و علوم جدید دارای سرمایه های انسانی و نیروی علمی وارد و ماهر ؛ سرآمد خیلی از شهرهای ایران است. نمونه این بالندگی را در انتشار اخبار روزانه و تعداد وبگاه های اجتماعی و خبری می توان مشاهده نمود.خبر مسرت بخش گشایش وبگاه عصر بافق بیشتر ازآنکه آمار فعالیتهای دنیای مجازی جوانان بافق را بالا ببرد نمایانگر پیشرفت و توسعه فرهنگی و سیاسی دارالشجاعه است.آیین گشایش این وبگاه را که در یک دورهمی زیبا،بی آلایش، جذاب وخودمانی به دستان با کفایت تعدادی از جوانان شجاع، پرتوان،دلسوز وحساس به سرنوشت مردم و آینده فرهنگی و اقتصادی بافق برگزار و کیک تولدش را بدون حضور و صد البته عدم دخالت باندهای سیاسی ؛ حکومتی و محله ای دیدم ، به پشتکار و همت ارزشمند این دوستان فرهیخته و پرشور درود فرستادم و در این صبحگاهان آغازین که به عطر ماه مبارک رمضان معطر است از خداوند بزرگ برایشان پیروزی و سربلندی را آرزو نمودم. در کنار این خبر مسرت بخش ،حضور معنادار و گسترده مردم بافق که چند سالی رکوردار مشارکت سیاسی در بین شهرهای ایران را بودند و در انتخابات اخیر هم چراغهای هشدار را به روی دولت جناب آقای دکتر روحانی روشن نمودند و عملکرد بعض دولتمردان گذشته بافق و استان را به رخ شان کشیدند را نباید از نظر دورداشت.اینکه مردم بافق برخلاف انتخابات پیشین روی چندان خوشی به این دولت نشان ندادند نشانه توسعه و فهم بالای مردم است چرا که وقتی نماینده دولت در کمال پرروئی با نمایشاتی دروغین و اغواگر مردم را سرکار گذاشته و در زمانیکه می داند هفته بعد در شهر دیگری مسئولیت خواهد یافت ادعا می کند که چنانچه تا هفته بعد چنین نشود همراه مردم در وسط جاده مرگ بافق به یزد بساط خواهد نمود و هفته بعد در شهر دیگری ماندگار می شود و پشت سرش را هم نگاه نمی کند!! متانت و وقار و بزرگ منشی مردم بافق ایجاب می کند که به وعده و وعیدهای مبلغین رقیب آقای دکترروحانی دلخوش شوند و آرای کمتری به ایشان بدهند و اگر این نمایشات دروغین در شهری بی فرهنگ اتفاق افتاده بود مطمئنا تکه بزرگ آن مسئول لاله گوشش بود تا دیگران هم حساب کارشان را بکنند!! البته فرماندار محترم فعلی که خود از اصحاب رسانه و قلم است حداقل تا امروز نشان داده است که اهل عمل بوده و بر سر هر قولی که داده است با جدیت مانده و پیگیر بوده است و این مایه خوشحالی و اقبال مردم بافق بوده و انشالله که ادامه خواهد یافت. ازدیگرسو باید این نکته مهم را از نظر دور نداشت که آن کم اخلاقیهای مدیریتی چه در سطح شهرستان و چه در سطح استان باعث خیر مردم شد چرا که همانها باعث شد که همت و درایت مردم بافق به جوش آید و نماینده ای از جنس خودشان را به مجلس شورا بفرستند. امیدواریم در حال حاضر هم مسئولین محترم آرای مردم بافق را از جنس خوب و حلالش بشمار آورند و همانطور که آرای مردم ایران را بعض بزرگان در توضیح المسائل سیاسی به حلال و حرام تقسیم نموده اند آرای مردم بافق را که نوعی چراغ هشدار به بالادستی بود تماما حلال و طیب فرض کنند چرا که صندوق های رای شان از وسط جاده مرگی عبور داده شد که خون عزیزانی به خاطر بی کفایتی چند نفر در وزارت راه به هدر رفت. یاد نکته ای تاریخی افتادم تا کمی در شادی مردم ایران شریک باشیم:
میگویند زنی عابده به نام بی بی صغری در کرمان بود که در زمان قحطی و جنگ که اغلب نان و آب کمیاب بود در بعض روزها افطارش به سحری متصل میشد . از قضا شبی دزدی به خانه اش زد ولی چیزی پیدا نکرد و بی بی صغری هم از سروصدایش بیدار شد.دزد از هول فرار نان برشته جویی را که از جای دیگری دزدیده بود در خانه بی بی جا گذاشت و در رفت. پیرزن هم که آنشب نانی در بساط نداشت کمی کشک رویش مالیده به عنوان سحری نوش جان کرد. فردا صبح به تردید افتاد که آیا این نان حلال بود یا حرام؟ تکلیف روزه اش چه می شود؟ به نزد آقا سید مصطفای آخوند رفت تا کسب تکلیف نماید!
آقا سید مصطفی گفته بود: برو خانم دو رکعت نماز شکر بگزار ، اینکه اصلا دزد نبوده که به خانه ات آمده این فرشته ای بوده که به امر خداوند از سفره آسمانی برای تو سحری آورده ، برو خانم تو از اولیا لله هستی!!!
در آخر شعر زیر را به بنیانگذاران این وبگاه که دل پاکشان بیاد بافق می تپد و همشهریان خونگرم و فرهیخته بافقی تقدیم می نمایم:
“بافق”
بافق ای رویای بی همتای من
ساز خشکیده درون نای من
جان من؛ آغوش من؛پرواز من
بستر آرامش شبهای من
نبض قلبت صبح را آغازگر
تا بیایم می نشستی پای من!
شهر من! ای جانماز مادرم!
اشک گاه سجده یکتای من
سفره ات رنگین تر از رنگین کمان
عیدی بی منت بابای من
شهر من ای پاکتر از برگ گل
ای هم آغوش غزل آرای من
نخل هایت سرتر از بالای اوج
جان پناه ذهن خوش پیمای من
بافق! ای تعبیر خواب کودکی
شمه ای واگو ز شادیهای من!
آرزو بر ما جوانان عیب نیست
آرزومندم بمانی پای من
در شجاعت ؛ در فصاحت؛ در خرد
چشمه ساری از خُم دارای من
شکوه داری از خرابیهای موج؟
ناله سر کن ؛ آتشین آوای من
خواب شیرینی برایت دیده ام
طعم خیس گریه لالای من
زود زنجیر ستم را می درد
قدرتت با همت والای من
رنج آن هجران به آخر می رسد
ای خروش سبز در آوای من
بافق ای قربانگه آهن ! بخوان
از چغارت ! قربانی سارای من
از تب چادرملو لرزان شدم
خیره قفل است دیده بینای من
صد هزاران دسته گل پیچیده ای
بر فراز شهرک فردای من
بافق ! ای پور شجاع ! ناترس مرد
بغض حزنی در نوک مینای من
بافق! ای شیرین تر از ساز و دُهُل
کودک تنهای بی سرنای من
بافق! ای بی همزبان؛ ای قهرمان
قبله گاه قلب پر سودای من!
جان من با من بمان تا رستخیز!
تا نمیرد این دل تنهای من!
سید محمدمیرسلیمانی بافقی

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *