((شاعران مرثیه سازند، ز حیرانیِ من مثنوی ها شود این شرحِ پریشانیِ من)) بلبل از دوریِ گل، تا که دلش می گیرد پرکشد سویِ من و بزمِ غزلخوانیِ من رَشکِ عارف شوم ان لحظه که در حسرتِ یار،، بیند اینگونه به دل، حالتِ عرفانیِ من غم چنان بست نشسته است به ویرانه دل گویی از […]