خواستم از تو بگویم ؛ نشد، شاید اینبار، شاید اینبار خواستم با چند جمله ی کوتاه با سبدی از گل ها با نور گذرا از پنجره داغ جنون با نسیمی عاشقانه تنها از نگاهت بنویسم خواستم که در این ورطه تاریک که دل از تصورش به تنگ می اید التیام قافیه ای باشی که مدام […]
آواز آتش زندگی اگر خوابیده 🌸 تو بیدار باش🌸 مردانه بودن اگر مرده🌸 تو زنده باش🌸 از آزادگی اگر جذری گرفته اند🌸 تو در خودت ضرب شو🌸 شرف را اگر فروخته اند🌸 به اندک بهایی🌸 چه مغبونانه معامله ای کرده اند🌸 زندگی ها اگر خریده اند🌸 به قیمت شانه های خمیده🌸 قلب های شکسته دل […]
این سالها…. سالهای غریبی بود این سالها… سالهای خواب طولانی، سالهای تابش غصب، فاتحه خوانی شهر با طعم تلخ حلوا، یورش ارابه های ارده ای غرور، خود برتر بینی و دیگر نبینی و باز خواب شیرین مرگ فردا، سالهای کشیدن چادر از سر، نگفتن رازهای نگو و مگو و ملو، سالهای رفتن در لاک نحس […]
در برگ های خشک پاییزی 🍁 به دنبال تقدیرم میگردم🍁 قاصدکی خواهم شد🍁 پر خواهم کشید🍁 و به بیکران ها خواهم رفت🍁 تا غصه هایم را به ابر های بغض کرده بسپارم🍁 شاید گریه کنند🍁 می گریم 🍁 حالا مث قاصدک سبکم و لذت پرواز را خواهم چشید🍁 میدانم 🍁 بعد هر پیله ای🍁 پروانه […]