باز یه صبحِ تازه اومد، کَل بیرون زده ز خونه،، با یه مُشتی کاه تو دستش، تا کجا بشه روونه!!! صبح به صبح می ریزه کاه رو، آخه کَل همراهِ بادِ،، هر طرف کاهها رو باد برد، میره اون طرف پیاده کَل نه شاخص داره هرگز، نه به اصلی پایِبنده، دلقکی زبون و خواره، که […]