محمدرضا فتاحی بافقی فرزند رمضانعلی در تاریخ هفتم فروردین ماه ۱۳۴۳ در شهرستان بافق از توابع استان یزد دیده به جهان گشود وی تحصیلات مقدماتی تا دیپلم را در همین شهرستان گذراند و پس از طی دوره دوساله تربیت معلم شغل دبیری را آغاز نمود و در سال ۱۳۶۸ موفق به اخذ دوره کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی گردید و تا بازنشستگی در سال ۱۳۹۴ به سمت های دبیری ، معاونت و مدیریت دبیرستان در بافق اشتغال داشت در سال ۱۳۶۴ عضو انجمن ادبی وحشی بافقی گردید و همکاری وی در انجمنها و گروه ها در زمینه های ادبی ادامه دارد.
اساتید تاثیر گذار بر روند فکری وی مرحوم سیدعباس آیت اللهی در دوره آموزش متوسطه و دکتر صادقیان در تحصیلات عالی دانشگاهی می باشند.

از اوست:
گوش کن قهقهه ای را که به آرامی
در شب لایتناهی گم‌ شد
شبنمی برگ گلی را پوشاند
قطره در هرم نفس های جهان
روی در پرده کشید
دختری موی پریشان سر یک کوچه نشست
باد وحشی سر زلفان به هم ریخته را
با سر انگشت جفا باز کشید
اشک در حلقه آبی رخش موج کشید
و نسیمی که در آن کوچه به نرمی میرفت
گونه یخ زده را مُهر نشاند
و لبی با غم پهناور صد قرن سکوت
به تبسم وا شد
چه تمنای غریبی دل غمدیده او پنهان داشت
چه سرانجامی از این بودن و رفتن می دید
در گذرگاه زمان همهمه ها برپا بود
و دگر هیچ نبود
یک دل از رنج فراوان پژمرد
اهل آبادی در خواب
چه رویاها در خاطرشان
کودکانه به راهی می رفت
غافل از هو هو باد
غافل از آن گل پژمرده ز غم
غافل از هرچه به رنگ آبی
غافل از نغمه مهر
و چه اندازه حصار
دور دلها بستند
یک نفر دید یکی روزن و گفت
وای این دشت پر از شادی و شور
اینک از پشت حصارم پیداست
همه لعنش کردند
همه طردش کردند
لیک او عاشق صحرا شده بود
و به کاویدن دیوار افزود
و به صحرا آمد
اینک آن دشت همه او شده بود
بود پیدا شده بود
۲۸ اردیبهشت ۹۹ ساعت ۱۵

برچسب ها : ,

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *