شعری که یکی از #جوانان_شاعر اردکان سروده و در تجمع اعتراضی به مجوزهای جدید فولاد این شهر قرائت شد:

دل پر غصه ی ما درد و شکایت دارد
شهر پر قصه ی ما بس که حکایت دارد

سهم فرزند من از شهر نفس تنگی شد
ای مدیران به خدا شرم و خجالت دارد!

آسم بخشیده به مردم، سرطان، سقط جنین ..
بس که این صنعت آلوده سخاوت دارد ..

سینه تنگ است خدایا غم ما سنگین است
اردکانم به دلش روضه ی صنعت دارد ..

شهر علم و ادب ما شده بی آب و هوا
وَ به آلوده ترین منطقه شهرت دارد ..

آی مردم! به خدا نیست شعار این جمله:

مرگ تدریجی این شهر حقیقت دارد ..

جوابیه محمدعلی دهستانی بافقی به شعر فوق از شاعر اردکانی:

شاعر از یک دل پر غصه شکایت کردی،
خواندم آن شکوه که با درد، روایت کردی..

گله از صنعتِ آلوده یِ شهرت کردی،
زآنچه اکنون شده شالوده یِ شهرت کردی..

سخن از درد ومرضهای صنایع راندی،
از نفس تنگی و آن حجمِ فجایع خواندی..

دانم امروز ز آینده ی خود مضطربید،
به لگدکوبِ چنین صنعت بد معترضید..

لیکن ای شاعرِ همسایه، زما بی خبری،
که چهل سال ندیدیم ز صنعت ثمری..

روزگاری که شما شُهره به حلورده بُدید،
در پیِ کُنجدِ اعلا و غمِ اَرده بُدید،
شهرِ من شُهره به فردوسِ معادن بودش،
مرکزِ کشف بسی معدنِ آهن بودش..

سهم شهر از برِ سنگینی ِ آن کوه چه بود؟
برد از این سنگ سیاه، عاقبت ای دوست که سود؟

بخشی از ثروت ما را ، چو زمین رانِش کرد،
ار قضا سهمِ شما قومِ بنی تابش کرد!!

زیر آن چادرِ خود ، فتنه به پا کرد مَلو،،
بس که بر صاحبِ اصلیش، فشردند گَلو..

رونقی را که شما، حال گلوگیر شدست،،
شهرمن در غمِ آن پیر و زمینگیر شدست..

ز آنهمه کوه به ما حاصلی از بهره نشد،،
شیرمیش وطنم، قسمت آن برّه نشد..
گر تو را گوشه ای از دل ، ز صنایع داغ است،
لااقل گوشه دگر ، از برِ رونق باغ است..

ما چه گوییم که قربانیِ فولاد شدیم،،
کدخداییم و چنین ، رعیتِ بیداد شدیم؟؟

محمدعلی دهستانی بافقی

برچسب ها :
  1. تیمسار رنجبر

    بیگ لایک

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *