لب تشنه چنین بر لبِ دریا تا کی؟
با اینهمه ثروت، غمِ فردا تا کی؟

زنبورِ غریبه از گُلِ این بُستان،
اینگونه بَرَد شهدِ مُصَفّا تا کی؟

هرگوشه ی شهر، مُرشدی می بینی،
این تفرقه و ستیز و بَلوا تا کی؟

آبادیِ شهر اگر ملاکِ همه هست،
از هر سری یک صدا و سودا تاکی؟

یک عده مرید این و جان برکفِ آن،،
کوبیدنِ این و آن در اینجا تا کی؟

خندند به ریشمان که مشغول همیم،
بازیچه یِ بحثِ قلعه ، سفلی تا کی؟

با دستِ خود آب را گل الود کنیم
تا صید کند غریبه از ما، تا کی؟

در نقد و سپاس، هر دو افراط کنیم،
تمجید و عِنادِ شرّ و بیجا تا کی؟

مسئول هرآنکه شد، اگر مسئول است،
توفیر میانِ عام و مُلّا تا کی؟

بر حُسنِ رقیب، چشمِ خود می بندیم،
تقصیر رفیقِ خویش، حاشا تا کی؟

خوابند کثیری و قلیلی بیدار،
این قشرِ قلیل، جنگ و دعوا تا کی؟

از چهره یِ کودکان خجالت بکشیم،
آینده اشان چنین مُعمّا تا کی؟

محمدعلی دهستانی بافقی

برچسب ها : ,

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *