بحث واگذاری معادن چاه گز بافق به بهاباد مدتی است ڪه ذهن مسئولان این دو شهرستان را به خود مشغول ڪرده است طوری ڪه همه با هم فراموش ڪردیم ڪه در گذشته نه چندان دور با هم یڪ شهرستان را تشڪیل می دادیم و این دقیقا بلایی است ڪه غاصبان منابع و معادن بافق طی سالها بر سرمان آوردند. الان ما داریم به یقین می رسیم ڪه از دلایل اصلی اختلاف و تفرقه بین بهابادیها و بافقیها از سالهای دور تاڪنون دستهایی از بیرون از این دو شهرستان بوده ڪه حتی توانستند روی برخی خواص و مسئولان نیز تاثیر منفی بگذارند.
البته اشتباه نشود ڪه همواره بودند افرادی، مسئول و غیر مسئول ڪه اتفاقات در حال وقوع را درڪ می ڪردند ولی تا خواستند حرفی بزنند یا تطمیع شدند و خیانت ڪردند یا تهدید شدند و سڪوت ڪردند، یا به دلایل واهی فریب خوردند و از سادگیشان سوء استفاده شد، یا به نوعی خودشان آلوده این داستان و مجبور به سڪوت شدند، عده ای نیز سری ڪه درد نمی ڪرد دستمال نبستند؛ خلاصه سالها دو شهرستان به هم مشغول شدند به طوری ڪه اصل داستان غصب مرزها به همراه منابع دو شهرستان به فراموشی سپرده شده و غاصبان با خیال آسوده به بردن منابع ارزشمند معدنی و آبی بافق مشغولند.  
داستان ساده است ڪافی است ڪمی تمرڪز ڪنیم، دو معدن بزرگ یڪی در مرزهای بهاباد دیگری در مرز بافق به همراه حدود هزار ڪیلومتر مربع غصب شد، اولین معدن در بخش ڪوچڪتر شروع به برداشت شده و قسمت عمده ای از آب مورد نیاز طرحهایش نیز تا به امروز از منابع و سفره های زیرزمینی همین بخش تامین می شود، اعتراض بهابادیها در خصوص چادرملو و مرزهای غصب شده شان به جایی نرسید و شهرستان شدن بهاباد با چراغ سبز برخی سیاسیون در استان و همراهی ڪامل آنها و به خصوص مسئولان وقت شهرستان بافق، تڪ بخش شدن بافق، ڪوچڪتر شدن و تجزیه شدن این شهرستان با تخلفهای فراوان ڪه به نوعی حق السڪوت به مردم بهاباد بود انجام شد تا بهابادیها سالیانی را آرام باشند و معادن و آبشان تاراج شود و حق السهم و عوائد پنجاه پنجاه شدن چادرملو به بهاباد نیز پرداخت نشود.
این اقدام یعنی تجزیه بافق با تخلف، بهاباد را ڪوچڪ و ضعیف می ڪرد تا توان پیگیری مرزها و منابع خود را نداشته باشد و بعدا مهره ای میشد تا از طریق آن خوراڪ فولاد اردڪان برای سالها تضمین شود. فراموش نشود ڪه اینڪار با همراهی و حتی متاسفانه خوشحالی تمام مسئولان بافقی ڪه اطلاعات ڪافی در خصوص اهمیت مولفه های وسعت، جمعیت و بخش و دهستان نداشته و یا اگر داشتند سڪوت و همراهی ڪردند و غفلت مردم بافق انجام شد.
بعد از چند سال دوباره مردم بهاباد در اعتراض به نابودی سفره آبهای زیرزمینی این شهرستان اعتراض ڪردند ڪه پس از آن بحث معدن چاه گز با قول و قرارهای پشت پرده برایشان مطرح شد تا به بردن معادن سنگ و آبهای زیرزمینی خود اعتراض نڪنند. اما این بار داستان ڪمی متفاوت بود و بافقیها بیدار و هوشیار بودند و اجازه اینڪار با توجه به پیگیری شدید مردم و حساسیت بالای آنها حتی توسط فرمانداران غیربومی نیز داده نشد. این امر هر چند به نتیجه نرسید و قطعا نیز اگر مسئولان بافقی هوشیار باشند هرگز به نتیجه نخواهد رسید ولی بافق و مسئولان بافقی ڪه شدیدا این سالها پیگیر مرزهای جغرافیایی خود با اردڪان و معادن نوزده بودند را بارها و بارها و بارها به خود مشغول ڪرده و بهابادیها را نیز سرگرم نگه داشته است.
باید به حال دو شهرستان بافق و بهاباد گریست ڪه دو معدن بزرگ خود را به همراه مرزهای زیادی ڪه در وجب به وجب آن منابع سرشار خدادادی وجود دارد از دست داده اند و عوارضی از آن دو معدن نصیبشان نشده و برای تصاحب معدنی ڪه سنگ آن به اصفهان و اردڪان ارسال می شود در حال دعوا هستند. در صورتی ڪه اگر دو شهرستانی ڪه اختلاف بین آنها نیز بیشتر به خاطر غصب منابعشان بوده با هم متحد می شدند به راحتی می توانستند مرزها، معادن و منابع خود را پس گرفته و حقوق از دست رفته خود را استیفا ڪنند و برای چاه گز، مرزها و عوارض دو درصد فروش آن نیز با هم به مذاڪره بنشینند.

شورای سردبیری عصر بافق

برچسب ها :

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *