تاجِ قران به سر و , یک دلِ پرکینه چه سود!!
بی تدبر به جبین, هاله ای از پینه چه سود!!

ذکرِ اولادِ علی, برلب و قران بر سر
خالی از نورِ خدا, چون بود این سینه چه سود!!

گریه بر غربتِ مولا و زِ مهدی غافل
این چه احیا و چنین, ندبه در آدینه چه سود!!

جایِ احیا, بنشین خلوت و اندیشه نما,,
این مسلمانی و ان غفلتِ دیرینه چه سود!!
****************
ما که باچشمِ تر و آیتِ قران به سریم,,
درتمنایِ شفا, بهرِ خود و یکدگریم!

مانده ام بین همه, ملتمسان, بهرِ شفا,,
ازدلِ پرمرضِ خویش, چرا بیخبریم!!؟

ریشه در معرفت و عشق, اگر نسپاریم,,
ان درختیم, که هر اب خورد, بی ثمریم…

ان دل ائینه نور است, که بی زنگارست…
تیره دل, محضرِ خورشید, ولی بی اثریم!!
*********************
گریه و توبه و احیا , همه خوبست, ولی,,
بهتر ان است, حیا کرده و انسان باشیم…

جایِ العفو, چه خوبست که در محضرِ “او”,,
انچه جانان بپسندد,, همگی “آن” باشیم…

این کتابی که به سرهست, فقط واسطه نیست!!
باید هر آیه از ان, گوش, به فرمان باشیم…

قدرِ ما, بیشتر از هر شبِ قدر است ولی!,,,
شرطش ان است: که در محضرِ “جانان” باشیم
محمد علی دهستانی بافقی

برچسب ها :

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *