- عصر بافق - http://asrebafgh.ir -

غم هجران

((شاعران مرثیه سازند، ز حیرانیِ من
مثنوی ها شود این شرحِ پریشانیِ من))

بلبل از دوریِ گل، تا که دلش می گیرد
پرکشد سویِ من و بزمِ غزلخوانیِ من

رَشکِ عارف شوم ان لحظه که در حسرتِ یار،،
بیند اینگونه به دل، حالتِ عرفانیِ من

غم چنان بست نشسته است به ویرانه دل
گویی از روز ازل ، وی شده زندانیِ من

انتظارم همه شب، تا که مگر از درِ لطف
قدمش رنجه کند یار، به مهمانیِ من

لیکن افسوس ندانم که چه حظ می برد او!!!؟
ازتماشای چنین،حسرت و ویرانیِ من

شرح حال دل خود، چون به خزان می گفتم

گریه می کرد بر احوال زمستانی من

محمدعلی دهستانی بافقی