ما خرابات به این منزل ویران ندهیم
بهر این خاک سماوات به تاوان ندهیم

آب شوریست جهان رفع عطش نتوان کرد
بهر این آب دلی دست چو شیطان ندهیم

جان چه باشد که فدای قدم دوست کنیم
بهر آن دوست دمی دیده به نسیان ندهیم

همچو مستان که دمادم به می ای ناب خوشند
ماچنان می به دو صد ملک سلیمان ندهیم

گر چه با ما، به حیل دام تنیدند ولی
این دل زار به آن ظاهر خندان ندهیم

معرفت حاصل کشت است به آن زرع وجود
ما که حاصل به چنان منصب بی جان ندهیم

چون رضا گشت دلی جوهر او هست رضا
زان معماست که ما علقه به دیوان ندهیم

محمد رضا کارگران بافقی

برچسب ها :

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *