ای رفته فرو در غم و اندوه بپا خیز
غم آمده در جانِ تو چون کوه بپا خیز

ای جسمِ زمین خورده ومجروح، بپاخیز
تامانده به تو،جرعه ای از روح ،بپا خیز

در پنجه تقدیر مبادا تو و تسلیم
باهمّتِ جانانه و نستوه،بپا خیز

از هرطرفی لشکرغم،هجمه گر آورد،،
ازبینِ همین لشکرِ انبوه بپا خیز

ازخنده سپر ساز، نبازی دلِ خود را،،
ازحصرِ غم و غصه و اندوه بپاخیز

طوفانِ بلا، جانِ تو را گر به لب آورد،
بر کَشتیِ اُمّید، چنان نوح بپاخیز.

صَد “دَر” به تو گربسته شود، باز “خدا” هست،
باعشقِ همین، یک درِ مفتوح بپاخیز

#محمدعلی_دهستانی_بافقی

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *