حال ورزوم سالِ نو ،احوالِ سرگردانی است،
آرزویم بهرِ ملت، رونق و ارزانی است..

بنده شکرم ز ترسِ اینکه بد، بدترشود،،
خنده بر لب دارم و تشویشِ من پنهانی است…

آب واکسیژن، دوکالای اساسی،نزدِ ماست،
این یکی ارزان و ان یک،لااقل مجانی است..

سعدیِ زیباکلامم گفته با نانی بِساز،،
خویش میسازم ولی دل، حسرتِ بریانی است…

قانعش کردم بسازد با کمی نان وپیاز،
لیک دیدم قیمتش هم پایه یِ سلطانی است..

ملت اینجا شد کچل از تیغِ اصلاحاتشان،
دستِ هرکس راببینی،قیچیِ سلمانی است…

نسخه میپیچد حکیمی حاذق اما این میان،
هرکسی درگوشه ای،مشغولِ خوددرمانی است..

مردوزن با زورِ سیلی رنگشان چون گوجه است،
روزگارِ این جماعت، رنگِ بادمجانی است

از “دونالد”و”می” و”بنیامین” ندارم شِکوِه ای،،
اقتضایِ ذاتِ عقرب، بوده گرکه جانی است..

از خودیِ بیخودی خوردیم هرانچه خورده ایم،،
گو به گودِ اجنبی، اغماض ولاپوشانی است..

یک طرف شب اید وشامش نمی اید ولی،
ان طرف خوانش کباب و شربتِ اعیانی است

یک طرف نان وپنیرش نسیه می باشد ولی،
آن طرف نانش درونِ روغنِ حیوانی است..

گردنِ یک عده غلطیده است، همچون گاوِثور،،
گردنِ یک عده اما چون کدو قلیانی است.

با وجودِ اینهمه نامهربانیها ولی،
چشمِ امیدم به لطف و برکتِ یزدانی است..

تابه لطفِ او بگیرد چرخِ صنعت رونقی،،
تارسد ملت به انچه لایقِ ایرانی است…

#محمدعلی_دهستانی_بافقی

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *