شنیدیم #طالبی روزی که بی سر و صدا و بدون اعلام قبلی برای جلسه ای در بافق حضور یافته در جواب #جوانی_بافقی، دلسوز، بیدار، پیگیر و حساس به اطراف خود، شهر و آینده فرزندانش که خطاب به جناب دکتر گفته شما #بافقی هستید و باید برای شهرتان بیشتر از اینها وقت بگذارید و کار کنید، ما شما را تازه یافته ایم، درافشانی کرده اند که #مسئولان_شما من را بافقی نمی دانند و می گویند از بافق رد شده ام، این فرار به جلویش ما را کشت، باید گفت اشکالی ندارد این نیز بگذرد، ولی سوال اساسی که از آن مفری نیست اینکه چه اتفاقی افتاد تا از آن روزی که با اشارتی کوچک از جناب ایشان همه کارگران سنگ آهن مرکزی با شور و شعفی عجیب برای برگشتن به کار خود و شکستن اعتصاب سر از پا نشناخته و گوی سبقت از هم می ربودند تا امروز که یکی از معتدل ترین مسئولان بافقی شما را بافقی نمی داند؟! ما تغییر کردیم؟ مردم بافق تغییر کردند؟ شما تغییر کردید یا نه هیچکدام تغییر نکردیم؟ بلکه شناختهایمان از یکدیگر کامل تر شد تا کار به جایی برسد که شما از هر غریبه ای غریبه تر به بافق سفر کنید.
قبلا شنیدیم که فلانی گزینه خراسان است و شاید هم به کرمان برود اما اصلا باور نکردیم چرا که گفتیم برخی #جعبه_سیاه بسیاری از اتفاقات پیدا و پنهان هستند که باید در یزد بمانند، جعبه سیاهی که هر روز سیاهی بیشتری را برایمان به ارمغان آورده و تازه طلبکار هم هست و از اینکه یقه مان را نگرفته و سیلی بیخ گوشمان ننواخته باید خدا را شاکر باشیم!! خدایا بزرگی و حکمتت را شکر ولی چرا به بندگانت نمی گویی که این نیز بگذرد و امور ماندنی برای برخی چقدر کم است.
علی ایحال این روزها که فهمیدیم طالبی گزینه اصلی استانداری یزد بوده و کار تقریبا تمام است به خودمان بیشتر امیدوار شدیم که برای شیره نگرفتن باید بیشتر از خود خودمان مواظبت کنیم و خوشحالی تلخی را تجربه کردیم که اگر این تلخی اش ما را نکشد کلاهمان را به عرش می اندازیم که الحق و الانصاف باید بر دهان آن کسی که گفت از ماست که بر ماست بوسه زد، بماند که این تلخی بنا به وعده خداوند به محرومان و مورد ظلم واقع شدگان با آینده برخی افراد چه خواهد کرد.
گفته بودند که نگوییم، ننویسیم و دم برنیاوریم که گاهی گفتنها و نوشتنها تف سر بالاست ولی انگار دل ما به دل جناب دکتر راه دارد که دوست دارند بر طبل بافقی نبودنشان بکوبند و به جای ریشه یابی واقعیات برای روبرو نشدن با آنها حاشیه سازی کنند، وظیفه ما نوشتن است و روشن کردن تاریکیها، با قلبی شکسته و دلی پر از درد می نویسیم تا شاید دل تاریکی روشن شود، شاید، در پایان هر چند که هنوز فرصت هست ولی چون چشممان آب نمی خورد فقط یک درخواست داریم، ما از خیر گذشتیم لطفا اگر شد که بشود آبی اگر نیاوردید حرمت نگه دارید سبویی نیز نشکنید که این نیز بگذرد.
شورای سردبیری عصر بافق

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *