دهه 60 خیلی از اقلام اساسی کوپنی بود.
قند, شکر, تخم مرغ, روغن, گوشت و …..

یادم هست روزی مادرم کوپن گوشت را به من داد که بروم و از قصابی گوشت کوپنی بگیرم.
دکان قصابی غلام قصاب چند نفری در صف گوشت بودند.
آن روزها 10-15 سال بیشتر نداشتم و از حساب و کتاب هم زیاد سر در نمی آوردم.
ته صف ایستادم تا نوبتم شود.
کوپن ما 9 نفره بود.
کوپن را به غلام قصاب دادم و او هم بر اساس کوپن و تعداد نفرات گوشت را داخل پلاستیک گذاشت و بمن داد و …..
از قصابی بیرون آمدم تا به خانه برگردم…
متوجه شدم کسی دستم را گرفت, اول نشناختمش, سلام کرد و با لهجه اصفهانی با من احوالپرسی جذابی کرد.

بعد دستم را گرفت و آنطرف خیابان مغازه میوه فروشی بود و از من خواست همراهش بروم.

در راه از من سوالاتی کرد:
کوپنت چند نفره بود؟
چند پول دادی؟
چند به تو بر گردوند؟
و ….

داخل مغازه میوه فروشی , گوشت را کیلو کرد….
ظاهرا همه چیز درست بود….
و این بازاری بافقی انصاف و عدالت را با من بچه, در فروش جنس کوپنی رعایت کرده بود.

بعدها فهمیدم او , آقای بزاز و فرماندار بافق بوده.
این خاطره در ذهن من ماند
و آن فرماندار بعنوان مسؤلی دلسوز, مردمی و دوست داشتنی, که همیشه نگران حال مردم بود.

عجیب در جمع مردم بود, با مردم بود و مردم بافق هم او را خیلی دوست میداشتند…
خداحافظی او در صحن امامزاده عبدالله را خوب یاد دارم
مردم بافق اشک در چشمانشان بود.
خداحافظی بیاد ماندنی
و مسولی که در تاریخ بافقی ها ماندگار شد….

یادش بخیر

راوی : حسن بلندیان

برچسب ها :

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *