سحر با یار می گفتم خراباتی خرابت شد
دمی بنشین که این مستی زآن جام شرابت شد

نیرزد در مکان مردن که عیشی نیست جز مستی
به مستان صد قسم یارب که زان می دل به بابت شد

سراغت از کسی پرسم که جامی از می ات نوشد
نمی پرسم زهر زاهد که دکانش سرابت شد

قسم خوردم که چون مستان زسرمستی به غم سازم
که هر سازی ز من اید صدایی از ربابت شد

رضا را در سحر کشتی رضا بر هر چه گفتی شد
شدم یارب رضا بر نی که این هم فتح بابت شد
محمد رضا کارگران بافقی، بهار97

برچسب ها : ,
  1. بافقی

    کاشکی زودتر از نظام مهندسی میرفتید تا این طبع شعر با حال را بیشتر حال کنیم اقای مهندس منتظر هستیم شعری برای کارمندان و هیت علمی دانشگاه آزاد هم بسراید.ممنون

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *