خوش آمدید برادران عزیزم….ای کبوتران سبکبال و مهربانم، چه افتخاری بزرگتر از این که نصیب من شده و شهرم. آمدن کبوترانی از جنس خدا…. همراه با بوی خوش تربت کربلا ، با نوای یا حسین و یا ابوالفضل… قامت همچو سروتان را چه شد؟ چقدر دلم هوای بوی تربت حسین را کرده بود، چشمانم چقدر منتظر آمدن یاران سفر کرده است و چقدر دل تنگ برادران نادیده ام هستم ، آنهایی که با فاصله از این جسم خاکی اوج گرفته، آسمانی شدند و در آغوش خدا قرار گرفتند.
چه خوب میشد اگر می توانستم شما را از نزدیک ببینم… ، چه خوب میشد اگر می توانستم با شما از نزدیک سخن بگویم… ، چه خوب میشد اگر می توانستم نمازی را در کنار شما بخوانم… چه خوب میشد اگر…. آرزوی محالیست اگر بخواهم به دیدارتان بیایم ؟؟ چرا صدایم نمی زنید ؟؟ می دانم که گناهکارم…. می دانم خطا کرده ام… شرمنده ام… شرمنده و رو سیاه و پشیمانم… اما با تمام وجود دوستتان دارم. دستان مرا بگیرید… مرا تنها نگذارید. می دانم که با اشتباهاتم خون گلگون شما را لگد مال کردم…
می دانم که شما رفتید تا من باشم و تلاش کنم زندگی سالمی داشته باشم. اما شیطان در تمام وجودم رسوخ کرده است… دلم کمی پرواز می خواهد اما… ولی شاید… شاید اگر نگاهی به من کنید ابلیس وجودم از نگاه نافذ شما بترسد و متواری گردد.
دلم ٬ دل بریدن می خواهد… دل بریدن از این دنیای فانی… دلم کمی آغوش می خواهد…. آغوش خدا… دلم کمی پرواز می خواهد… پروازی چو بوی خوش گمنامی… نگاهم کنید…صدایم زنید…به من گوش فرا دهید. نگاهتان می کنم… با اشتیاق تمام ، صدایتان می زنم… از اعماق وجود، برادران زیبا و مهربان من خوش آمدید به بند بند وجود من… بر من و شهرم فرود آیید. خوش آمدید… برادران دیگرتان منتظر ورود باشکوهتان هستند.
دل تنگ دیدارتان هستیم.
بیایید و با آمدنتان دل تاریک ما را نورانی کنید.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *