پسرم: دنیامون امروز، زیاد هم خوش آب و رنگ نیست..
رسمِ آدمایِ دنیا، مثلِ حرفاشون قشنگ نیست..
پسرم: آدما امروز، با قشنگیا غریبن
ندارن رنگِ صداقت، همه استادِ فریبن
پسرم: دلم میگیره، گاهی از رسمِ زمونه
وقتی هیچ جا نمیبینم، از قشنگیا نشونه
پسرم: اینجا زمستون، سه ماه نیست، قدِ یه ساله
شبها اینجا همه یلداس، سوز و سرماش بی مثاله..
پسرم: اسمِ خیانت، شده اینروزا زرنگی
خو گرفتن دیگه مردم، با دورویی و دورنگی..
پسرم: عشق و رفاقت، دیگه مثلِ اون روزا نیست،،
واژه ی نفع و رفاقت، اینروزا از هم جدا نیست..
پسرم: خوب بودن امروز، میونِ آدما سخته،،
گاهی خوبی کردن اینجا، پشتِ پا زدن به بخته..
پسرم: سادگی اینجا، با حماقت شده پیوند
به اونها که ساده باشند، می زنند با طعنه لبخند..
پسرم: عشقهای مردم، این روزا رنگ گناهه
خورشیدِ عشقِ حقیقی، پشت اَبرایِ سیاهه
پسرم: زمین یه زندون، واسه آدمای خوبه
حالِ عاشقایِ دنیا، مثلِ تنگایِ غروبه
پسرم: میخوام همیشه، توی تنهاییت بمونی،،
گِله ها تو شعر کنی باز، برای بابا بخونی
#محمدعلی_دهستانی
-
خانی