قُمریِ دلشکسته را، نیست هوایِ باغها…
مانده هنوز برلبم، قصه رنج و داغها…

قول و قرارِ ماه وشب، مرگِ ستاره ها نبود!!!
در پیِ یک ستاره ام، در پسِ چلچراغ ها

دست به دامنت دگر، ابر سیه نمی شوم…
رو به کویر می کنم، نزدِ تمام تاغها…

مرغِ شکسته بال را، از قفسی هراس نیست
پهنه آسمانشان، پیشکشِ کلاغها..

بازیِ سرخ و سبزشان، حرمتِ رنگ را شکست
خنده کنیم بعد از این، برهمه چراغ ها

آهوی تیز پا برو، ورنه شکار می شوی
دشت نباشد اَمن جز، طایفه اُلاغ ها

کفتر خسته پر بزن، پرسه مزن در این هوا
تا نگرفته بالِ تو، بر پر و بالِ زاغ ها

(محمدعلی دهستانی بافقی)

برچسب ها : ,
  1. panahi

    مثل همیشه زیبا، موفق باشید

  2. ابراهیم

    واقعا عاااااااااااالی.. آفرین

  3. محمد مهدی

    سلام و خسته نباشید
    واقعا زیبا بود اقای دهستانی

  4. محمد

    زیبا و عالی .خسته نباشید

  5. خانی

    چقد خوب میشه با شعراتون ارتباط برقرار کرد
    بسیار ممنون

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *