جانِ ِمن! پیراهنت را چاک کن

“ریز علی”
ریز علی دهقان درد ما کجاست؟
آن فداکاری که یادش آشناست
ريز علي دهقان باغ آرزوست
كنج پاييز دلم در جستجوست
ریز علی و ماه مهر وابسته اند
با قطار شب کمی دلبسته اند
ریز علی!اینجا نفسها مرده اند
لایه های زندگی افسرده اند
ریز علی! پیراهنت را چاک کن
چشمهای خفته را چالاک کن
خفتگان خسته را بیدار کن
ریلهای خنده را هموار کن
شیر در تور قفس جا مانده است
ماه ،رو از آدمی تابانده است
ابر ساز بی مرامی می زند
چنگ بر زلف سونامی می زند
ضجه هایش طبل تو خالی بود
شانه اش رابغض پوشالی بود
بالهای عشق پرپر گشته اند
تار تر از شام آخر گشته اند
مارپیچ ریل سردر گم بود
یک غلاف کهنه مبهم بود
ریز علی! ما در قطار غفلتیم
خواب، در پیچ گدار غفلتیم
عقلمان با جبر کادو می شود
دستمان در فقر پادو می شود
قله های بی مرامی قد کشيد
گردن پاک افق را سر بريد
ریز علی! شهری دگر در راه نیست
ایستگاهی جز سراب و چاه نیست
ریز علی! پیراهنت پیرایش است
مشعلی بر خنده آسایش است
چاک کن پیراهن در ماندگی
تا تماشایی شود این زندگی
آتشی از سینه داغت بزن
بر لب چاک عبور اهرمن
می رسد زنگ خطر از روبرو
روبرویی که ندارد پشت و رو
ریز علی! آمد قطار دردها
پا بنه در جای جای مردها
دکمه های بسته را وا کن عزیز
قد ریل ظلم را تا کن عزیز
سینه افسرده باید چاک کرد
چشمهای بسته را چالاك کرد
خواب در پیچ خطر دیگر بس است
ریز علی با مشعلی در دسترس است
شعله ای کافی است تا سنگ خطر
دست و پایش جمع گردد زین سفر
ریز علی! چشمان خود را پاک کن
جانِ ِمن !پیراهنت را چاک کن

از: سید محمد میرسلیمانی
1392 خورشیدی/ مشهد #شعراي شهرستان بزرگ دارالشجاعه بافق https://t.me/joinchat/ElYOaBKPK8yV63JOqx7obQ

برچسب ها : ,

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *