آن فقر طلایی است به از لقمه پر خون

گیرم که تو را ملک سلیمان شده در مشت
هرگز مزن از ظلم به هر مظلمه انگشت

با اسب کسان تاخت مزن بر دل مظلوم
کآن را که دلی هست نشد مرده و معدوم

اسبت بشود پیر و دلت خوار به زاری
دستت چو گدا پیش نیاید به تو یاری

گر خاک بی ارزد که نیرزد چه جفاییست
این کرده که هر گام به گامت به ریایی ست

گر فقر بخواهد بشوم یار چو مجنون
آن فقر طلایی ست به از لقمه ی پر خون

محمد رضا کارگران بافقی

برچسب ها :
  1. ناشناس

    عالی
    دورود بر مهندس کارگران

  2. مصطفی چمنی

    عالی و احسنت بر مهندس کارگران

  3. ناشناس

    به به ……به به…..
    مرحبا و هزاران احسنت به این اندیشه واین قلم
    مایه مباهات ما هستن این شاعر عزیز وگرانقدر شهر ودیارمون

  4. ناشناس

    خدا لعنت کنه اونهایی که ظلم می کنند و به ناحق به مظلوم جفا می کنند مطمئن باشید که به گفته شاعر عزیز فرخی یزدی هرگز پایدار نخواهند بود.
    بی گناهی گر به زندان مرد با حال تباه
    ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست

  5. ناشناس

    ناگفته نماند که این بلایی که سر اقای مهندس کار گران امد سه سال قبل سر کارشناسان با سابقه فسفات هم امد

  6. ناشناس

    بسیار زیبا و متفکرانه

  7. ناشناس

    بسیار زیبا و متفکرانه

  8. ناشناس

    بسیار زیبا و متفکرانه

  9. محمد مهدی

    درود بر استاد گرامی اقای کارگران عزیز
    خدا خیرت بده اقای کارگران ما که خیلی چیز ها از شما یاد گرفتیم

  10. حسین

    بسیار تا بسیار زیبا این درد و دل منتقدانه ی و متفکرانه آقای مهندس،همیشه قلم بافکر شما بنگارد بر صحنه ی بی مهر روزگار

  11. ابوالقاسم شمسائی

    درود بر دوست و برادر گرامی. این شعر دیگه مثل نداره…
    اگر…

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *