🔹🔷🔹
♦️ دلنوشته یک معلم

فهمیدیم دورافتاده ترین روستاها برای معلمان است با کمترین امکانات.
و مزایا و پاداش و حقوق و وام آنچنانی مال بانک ها و اداراتی است که تابستان زیر کولر و زمستان کنار وسایل گرمایشی می نشینند و کار ارباب رجوع را به فرداها حواله می کنند !

فهمیدیم چوب تنبیه معلم دیگر زمزمه محبتش نیست ، ابزاری است برای دیه گرفتن و پرکردن تیتر روزنامه ها و زیرنویس شبکه های تلویزیونی.

فهمیدیم معلم شدن آرزوی کیف رنگی بچه هایمان نیست ، آرزوی آنان دکتر شدن و تیغ زدن مردم و درآمد ماهیانه …. و یک شبه پولدارشدن است.

اما ما در کلاس درسمان یاد داده بودیم انسان بودن و انسانیت کمال آدمی است نه دنیا دوستی و مال طلبی ؛
وقتی موضوع انشای کلاسمان (علم بهتر است یا ثروت) بود خواستیم به کودکان بفهمانیم که اولویت با علمی است که انسان بسازد که بالاترین ثروت هاست. اما نشد
دیگر موضوع انشاها چنگی به دل نمی زد چون هیچ وقت یک با یک برابر نشد و هیچ چیز سر جای خودش نبود.
جوانی مان در لابلای کتب درسی گم شد و هیچ کس در هیچ کتابی ننوشت که؛
معلم درس داد
معلم عمر داد
معلم جوانی داد
و معلم جان داد….

هیچ کس ننوشت معلمی زیر آوار ماند…
معلمی در رودخانه به خاطر کودکان غرق شد…
معلمی جهت رسیدن به مدرسه در برف و کولاک مرد،
معلمی در کلاس درس برای نسوختن کودکان گرفتار حریق بخاری نفتی شد و سوخت…
معلمی در کلاس درس قلبش ایستاد…
معلمی با همقطارانش در بین راه مدرسه تصادف کرد و مرد…
و معلمی کیلومترها راه را به عشق بچه ها پیاده رفت و معلمی ….

▫️اما همه نوشتند معلمی شاگردش را کتک زد!

دانستیم مطالبات و معوقات و ندادن پاداش بازنشستگی از آن معلم است و وام بانکی و هتل های چند ستاره و حقوق های نجومی مال بندگان بهتر خداست!

و اینک مائیم با آرزوهای از دست رفته ، عمری سپری شده و خانواده ای که همیشه شرمنده قناعت و سکوتشان بوده ایم.

اما یادمان باشد ما همیشه معلمیم…

💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

برچسب ها : ,

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد

کد امنیتی: *